دیواندره
شهر و شهروند موجوداتی با پیوندهای ارگانیک هستند که برای رشد و تعالی به همدیگر نیاز دارند و اگر این نیاز متقابل در ظرف زمانی خاص خود تأمین شود میتوان امیدوار بود که شهروند خوب و شهر ایده آل شکل میگیرد اما اگر این مهم محقق نشود هر دو سوی این سیر ارتباطی بازنده خواهند بود و علاوه بر اینکه شهر، منابع خود را هدر میدهد، شهروند هم عمر خویش را فدای مسائلی میکند که هیچ سودی برای او ندارد. سکونت در شهر، آثاری بر زندگی فردی و جمعی انسانها میگذارد که از حدود 2قرن پیش تاکنون، موضوع تأمل اندیشمندان اجتماعی بوده است. چند وجهی بودن این اثرات و نیز فرایندها و جریانات موجود درون اجتماعات شهری، متفکران بسیاری را از علوم مختلف بهخود مشغول داشته است. آنچه در مقوله شهروندی مهم است، به رسمیت شناخته شدن افراد و تأیید هویت انسانی آنهاست. حق انسانی یک فرد به او این اجازه را میدهد که در جامعه از اختیارات و امتیازاتی بهرهمند شود و متقابلاً هم بهازای این حق مدنی، تکالیف و مسئولیتهای اخلاقی را در بهرسمیت شناختن حقوق دیگران، بهعهده بگیرد. این به معنای آن است که اخلاق و حقوق شهروندی در ذات خود به هم پیوستهاند و کسی که حقوق شهروندی را میپذیرد، بهنحوی اخلاق را هم پذیرفته است. از سوی دیگر، اگر بخواهیم تعریف مفهومی از حقوق شهروندی ارائه دهیم، باید بگوییم که حقوق شهروندی ادامه آن حقوق عام و مدنی است که اجازه میدهند افراد در جامعه ملی یا جامعههای کوچکتر، بتوانند دارای حق مشارکت و قبل از آن، حق برخورداری از هویت مشخص باشند؛ این بدان معناست که ابتدا بهعنوان یک شهروند به رسمیت شناخته شوند و سپس بهعنوان یک انسان اجتماعی، حقوقی از قبیل حق مداخله و مشارکت و اظهار نظر ، انتخاب مسکن و شغل، برخورداری از آموزش و... را داشته باشند. وظایف شهرداری در ماده 55قانون شهرداریها به صراحت ذکر شده است اما اینکه شهرداری گاهاً در مواردی که به نظر میرسد در حیطه اختیاراتش نیست ورود پیدا می کند ناشی از فقدان دستگاه اجرایی مربوط به آن مورد خاص می باشد. از طرفی شهرداری درکنار شورای اسلامی شهر به عنوان بزرگترین نهاد تصمیم گیری و اجرایی در سطح شهر(با توجه به فقدان مدیریت واحد شهری در کشور ما) نقش یک دولت شهر را باید به عهده داشته باشد. شهر ،شهروندان و مدیریت شهری(شهرداری و شورای اسلامی شهر) آیینه تمام نما از یکدیگرند و سه عنصر جدایی ناپذیرند که عدم همراهی یکی از این عناصر موجب برهم خوردن معادله مدیریت شهری می شود. معادله ای که به این صورت بر قرار است : تک تک عناصر فوق نقشی حیاطی و متقابل در پویایی شهر دارند.شهروندی که از حداقل حقوق شهروندی آگاهی داشته،خود را جدای از شهر نمی داند و نسبت به شهر خود احساس تعلق می کند،هرچیزی که در شهر وجود دارد را متعلق به خود میداند و خود را مسئول مراقبت از آن می داند، باور دارد هر حرکتی که درست یا نادرست در سطح شهر اتقاق بیافتد به اندازه خود در آن سهیم است و در رشد یا عقب ماندن شهر سهم دارد، با توجه به نیاز متقابل شهر و شهروند ،یک شهروند خوب با شناخت ظرف زمانی مناسب سعی می کند نیازهای طرف مقابل را بر طرف نماید تا بتواند به پیدایش یک شهر خوب امیدوار باشد. شهروند خوب تا چیزی را واقعیت ببیند برای تحققش پای پس نمی کشد. و خود را ملزم به آن می داندکه ابتدا واقعیت هایی را به عنوان مولفه های ساختاری حیات فردی و اجتماعی خود انتخاب نماید و آنگاه با تمام تلاش برای تحقق آنها به پا ایستد تا زندگی انسانی وی محقق شود . درطرف مقابل، مدیریت شهری خوب (شهرداری وشورای شهر)، نیازهای شهر را به خوبی می شناسندو در جهت رضایت آحاد شهروندان گام بر می دارند، برای رشد و توسعه متوازن شهر اهتمام می ورزند، نیاز های شهر خوب را در چارچوب اهداف کوتاه مدت ،میان مدت و بلند مدت ترسیم و کلیه امکانات و ظرفیتهای مجموعه مدیریت شهری ،شهر و شهروندان را برای نیل به این اهداف متمرکز می کنند و در نهایت می کوشند تا با ایجاد یک شهر خوب و منتطبق با واقعیتها به زندگی اعضای خود وجهه انسانی بدهند.
نظرات شما عزیزان:
در این میان وظایف شهر و شهروند و ترسیم نحوه ارتباط بین این دو مقوله از مسائل کلیدی و اساسی مرتبط با فرهنگ شهروندی و شهرنشینی است با اینوجود در عصر جدید، به خاطر تأکید بیشتر بر حقوق انسانی و لزوم شکلگیری نظامهای سیاسی مبتنی بر آن، شهروندی بهعنوان مفهومی اساسی در جامعه شناسی، فلسفه، انسانشناسی و روانشناسی به بحث گذاشته شده و ابعاد تازهای یافته است.